معنی توانایی وشایستگی
حل جدول
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) نیرومندی، قدرت.
مترادف و متضاد زبان فارسی
استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع،
(متضاد) ناتوانی
فرهنگ فارسی هوشیار
نیرومندی اقتدار قدرت.
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
نیرومندی، زورمندی، قدرت،
فارسی به عربی
تاثیر، سلطه، قابلیه، قد، قدره، قوه
معادل ابجد
1285